- ربیعی بوشنجی (رَ عیِ شَ)
صدرالدین. خطیب و شاعر، مداح فخرالدین کرت سلطان هرات از آل کرت، کمتر از دیگر شعرا شهرت دارد لیکن یادداشتی مفصل در کتاب کمیاب و گرانقیمت ’مجمل فصیحی خوافی’ در ذیل وقایع سال 702 هجری قمری درباره آن شاعر آمده که هم در آن سال بقتل رسیده است. گویند ربیعی بسیار باده نوش بوده و حال آنکه ممدوح او فخرالدین کرت بنوشیدن بنگ خاطر مشغول میداشته، و در این دو رباعی که به او منسوب است اشاره بهمین معنی کرده است:
هرگه که من از سبزه طربناک شوم
شایستۀ سبزخنگ افلاک شوم
با سبزخطان سبز خورم بر سبزه
زآن پیش که همچو سبزه در خاک شوم.
میخواره اگر غنی بود غور شود
وز عربده اش جهان پر از شور شود
در حقۀ لعل از آن زمرد ریزم
تا دیدۀ افعی غمم کور شود.
باری چون ربیعی را بزندان افکندند وی مثنویی بنظم آورد موسوم به کارنامه و بعضی اشعار دیگر گفت تا شایدبوسیلۀ آن شفقت سلطان را بسوی خود معطوف سازد لکن حاصلی نبخشید. اینک چند بیت برای نمونه از آن مثنوی:
شاه جهان خسرو روی زمین
وارث جمشید، ملک فخر دین
داشت یکی بند گران ساخته
زآهن و فولاد بپرداخته
کرد مرا بسته بدان بند پای
سر مکش از خواهش کیهان خدای
آن دگران را همه آزاد کرد
چرخ فلک بین که چه بیداد کرد
من شده پس بستۀ بند گران
راست چو کاوس بمازندران
بار غمی بر دل و بر پای بند
با همه غم همنفسم تا بچند
جان من از صحبتشان در غریو
بلعجبی چند نه مردم نه دیو
دیو یکی مسخره در گردشان
خرس یکی لت خوره شاگردشان
عادتشان بستن و آویختن
خصلتشان کشتن و خون ریختن
ده تن ازین قوم نگهبان من
وای برین حال پریشان من
در قصیده ای دیگر که باز در محبس ساخته شاعر مدعی است که سی ویک سال دارد و هفده سال آنرا در خدمت سلطان و چهارده سال آنرا در مجاورت بیت الحرام بسر آورده:
سی و یک رفت ز عمرم غرض از حرمت تان
هفده در خدمت تو چارده در بیت حرم.
و نیز منظومۀ دیگری بنام ’کرت نامه’ در زندان سروده ولی تمام عرض حال وی ناشنیده ماند و شاعر سیه روز در زندان هیچکس ندانست که چگونه مرده است. (از تاریخ ادبی ایران ادوارد براون ج 3 ص 164). و رجوع به ص 193 و 184 و 483 همان کتاب و نیز حبیب السیر جزء 2 از ج 3 ص 376 و 377 و 378 و 371 و 367 و تاریخ مغول ص 367 و 377 و سبک شناسی ج 3 ص 369 و 213 شود
هرگه که من از سبزه طربناک شوم
شایستۀ سبزخنگ افلاک شوم
با سبزخطان سبز خورم بر سبزه
زآن پیش که همچو سبزه در خاک شوم.
میخواره اگر غنی بود غور شود
وز عربده اش جهان پر از شور شود
در حقۀ لعل از آن زمرد ریزم
تا دیدۀ افعی غمم کور شود.
باری چون ربیعی را بزندان افکندند وی مثنویی بنظم آورد موسوم به کارنامه و بعضی اشعار دیگر گفت تا شایدبوسیلۀ آن شفقت سلطان را بسوی خود معطوف سازد لکن حاصلی نبخشید. اینک چند بیت برای نمونه از آن مثنوی:
شاه جهان خسرو روی زمین
وارث جمشید، ملک فخر دین
داشت یکی بند گران ساخته
زآهن و فولاد بپرداخته
کرد مرا بسته بدان بند پای
سر مکش از خواهش کیهان خدای
آن دگران را همه آزاد کرد
چرخ فلک بین که چه بیداد کرد
من شده پس بستۀ بند گران
راست چو کاوس بمازندران
بار غمی بر دل و بر پای بند
با همه غم همنفسم تا بچند
جان من از صحبتشان در غریو
بلعجبی چند نه مردم نه دیو
دیو یکی مسخره در گردشان
خرس یکی لت خوره شاگردشان
عادتشان بستن و آویختن
خصلتشان کشتن و خون ریختن
ده تن ازین قوم نگهبان من
وای برین حال پریشان من
در قصیده ای دیگر که باز در محبس ساخته شاعر مدعی است که سی ویک سال دارد و هفده سال آنرا در خدمت سلطان و چهارده سال آنرا در مجاورت بیت الحرام بسر آورده:
سی و یک رفت ز عمرم غرض از حرمت تان
هفده در خدمت تو چارده در بیت حرم.
و نیز منظومۀ دیگری بنام ’کرت نامه’ در زندان سروده ولی تمام عرض حال وی ناشنیده ماند و شاعر سیه روز در زندان هیچکس ندانست که چگونه مرده است. (از تاریخ ادبی ایران ادوارد براون ج 3 ص 164). و رجوع به ص 193 و 184 و 483 همان کتاب و نیز حبیب السیر جزء 2 از ج 3 ص 376 و 377 و 378 و 371 و 367 و تاریخ مغول ص 367 و 377 و سبک شناسی ج 3 ص 369 و 213 شود
